جنگ احساس و عقل
اتفاقی برای شما افتاده. این اتفاق در شما همزمان دو حس را برمی انگیزد. یک حس شما را به آن کار تشویق می کند و دیگری شما را از انجام آن نهی می کند. شما چطوری تصمیم می گیرید؟ چه عاملی باعث می شود نظر یکی از آن دو احساس را بپذیرید؟ قطعا آن احساسی که شما نسبت به آن کمبود بیشتری دارید غالب می شود. اما در این بین ممکن است عقل نیز از یکی از این دو پشتیبانی کند. اگر احساسی که شما نسبت به آن کمبود دارید در جناح مخالف عقلتان باشد چه می کنید؟ اگر عقل از هیچ یک از آن ها طرفداری نکند و شما نسبت به هر دو آن احساسات به یک اندازه کمبود داشته باشید، چه عاملی نظر شما را تعیین می کند؟
شما در هر حالت انتخاب می کنید چه کاری انجام دهید. اگر فرضیه «تسلط ناخودآگاه بر خودآگاه» را فراموش کنیم، شما در تمام این حالات قدرت انتخاب دارید.
پس عقل و احساس هر کدام یک یا چند گزاره را مطرح می کنند و شما از بین آن ها یکی را انتخاب می کنید. پس فرایند تصمیم گیری و انتخاب در انسان این گونه است که اول عقل و احساس چند گزاره ارائه می کنند و سپس قوه انتخاب یکی از آن ها را انتخاب می کند. با این اوصاف حتی اگر ناخودآگاه فقط روی احساس و عقل تسلط داشته باشد، به صورت غیرمستقیم روی انتخاب انسان نیز تاثیرگذار است.
اما قوه انتخاب از چه چیزی نشأت می گیرد؟ اگر دو احساس متضاد داشته باشید و عقل طرف هیچ یک را نگیرد و شما نیز نسبت به هر دو احساس به یک اندازه کشش داشته باشید، چگونه تصمیم می گیرید؟ شکی نیست که انتخاب هر یک برای شما غم انگیز است زیرا از ارضاء یکی از کمبودهای خود صرف نظر کرده اید. در واقع قوه انتخاب در این مثال بیشتر مایه غم و اندوه است تا مایه افتخار انسان.
بیایید سناریوهای تصمیم گیری را بشماریم. برای تصمیم گیری ابتدا عقل و احساس نظرات خود را مطرح می کنند.
اگر احساس و عقل هر دو متفق القول یک نظر بدهند، دیگر انتخابی مطرح نمی شود.
اگر احساس به یک نظر واحد برسد و عقل نیز به یک نظر واحد، قوه انتخاب بنا بر چه چیزی تصمیم می گیرد؟ قوه انتخاب نه از احساسات نشأت می گیرد و نه از عقل. پس نیروی ثالثی آن را به حرکت وا می دارد. قوه انتخاب در این سناریو فقط دو تصمیم می تواند بگیرد: یک: پیروی از عقل و دو: پیروی از احساس. پس جنگ عقل و احساس در میدان قوه انتخاب اتفاق می افتد. آیا قوه انتخاب همواره از یکی از این دو طرفداری می کند یا مولفه ای دیگر برای هر کدام از نظرات عقل و احساس تحت عنوان شدت آن نظر نیز دریافت می کند و با توجه به آن ها تصمیم می گیرد؟ اگر مولفه شدت نظر را نیز دریافت می کند، چطوری واحد شدت احساس و شدت عقل را به هم تبدیل می کند؟ آیا مولفه دیگری نیز وجود دارد که به این تبدیل کمک کند و این تبدیل را آسان تر کند یا فرایند انتخاب به کلی مستقل از شدت نظرات عقل و احساس رفتار می کند؟ قوه انتخاب بر چه اساسی انتخاب می کند؟
اگر احساس چند نظر ارائه کند و عقل فقط یکی از آن نظرات را تایید کند و نظر دیگری ارائه نکند، قوه انتخاب چه می کند؟ اگر عقل نظرات ناشی از احساسات را تایید نکند و نظری برای خود داشته باشد چطور؟
اگر احساس به کلی نظری ارائه نکند(آیا چنین چیزی ممکن است؟) و عقل چند نظر ارائه کند، قوه انتخاب چگونه تصمیم می گیرد؟
قوه انتخاب چگونه تصمیم می گیرد؟ چه نیرویی آن را به حرکت وا می دارد؟ قوه انتخاب فی ذاته چیست؟
- ۹۶/۰۵/۲۲